آرشیو مطالب: داستانک

داستانک / پرتاب صدف های ساحل به دریا

فردی که صدف های ساحل را به دریا پرت می کرد! شبکه اینترفر ؛ فردی در کنار ساحل دورافتاده ای قدم می‌زد. مردی را در فاصله دور می بیند که مدام خم می‌شود و چیزی ...

داستان زیبای دخترک و سیب هایش / داستانک جدید

دخترک نگاهی به مادر کرد و هر دو سیب را گاز زد.. داستان زیبای دخترک و سیب هایش / داستانک جدید اینترفر – دختر کوچولوی ملوس دو تا سیب در دو دست داشت. در این ...

داستانک زیبای حضرت سلیمان و مورچه

داستان زیبای حضرت سلیمان و مورچه « ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﺨﺪﺍ »: ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ...

داستان/ یک روز با درد و دل دخترانه، بیچاره پسرها

بهترین مکان برای تهیه گزارش روز دختران خانه همسایه ماست نه بخاطر اینکه همسایه ما سه دختر ۲۳،۲۱ و ۱۶ ساله دارد بلکه بخاطر اینکه طبقه بالای خانه اش رابه پنج دختردانشجو اجاره داده و ...

بهلول چه بخرم که سود کنم؟ / داستانک

بهلول چه بخرم که سود کنم؟ / داستانک روزی بهلول از کوچه ای میگذشت، شخصی بالایش صدا زده گفت: ای بهلول دانا! مبلغی پول دارم، امسال چه بخرم که فایده کنم؟ ـ برو، تمباکو بخر! ...

آیا میدانستید که قمپز نام یک ابزار جنگی است؟

قمپز (در اصل قپوز) نام توپی است که عثمانی ها در جنگ هایشان با ایران از آن استفاده می کردند . این توپ اثر تخریبی نداشت چون درآن ازگلوله استفاده نمی شد وفقط ازبارو ت ...

داستانک استجابت دعا

داستانک استجابت دعا یک کشتی در یک سفر دریایی در میان طوفان در دریا شکست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و شنا کنان خود را به جزیره کوچکی برسانند. دو ...

ما چقدر زود باور هستیم

ما چقدر زود باور هستیم دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا ...

داستان هوش مهندسی

هوش مهندسی یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند ...

داستان زیبای کوروش کبیر و کزروس

زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود برنمی داری و همه را به سربازانت می‌بخشی؟ کورش گفت: اگر غنیمت های جنگی رانمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر ...

داستان پسرک شرور

در یکی از روستاهای ایتالیا، پسر بچه شروری بود که دیگران را با سخنان زشتش خیلی ناراحت می کرد. روزی پدرش جعبه ‏ای پر از میخ به پسر داد و به او گفت: هر بار ...

داستانک زیبای زن زرنگ و قورباغه سحرآمیز

داستانک زیبای زن زرنگ و قورباغه سحرآمیز – روزي خانمي در حال بازي گلف بود که توپش تو جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و ديد که يک قورباغه در تله گير کرده است. قورباغه ...

گلدان و سکه

روزی دست پسر بچه ای که در خانه با گلدان کوچکی بازی می کرد، در آن گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک ...

چه کشکی چه پشمی

چه کشکی چه پشمی چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردبا سهختی درگرفت، خواست فرودآید ،ترسید. باد شاخه ای ...

سقراط و مرد رنجیده خاطر

  سقراط و مرد رنجیده خاطر – روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش را پرسید ،پاسخ داد:”در راه که می آمدم یکی از  آشنایان را ...

حکایت نگاه نابینای بینا به زندگی

حکایت نگاه نابینای بینا به زندگی | در بیمارستانی، دوبیمار،در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعدازظهر یک ساعت روی تختش که کنار پنجره اتاق بود بنشیند ولی بیمار ...